سام  سام ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه سن داره

پسرک برفی من سام

واکسن چهار ماهگی

امروز روز واکسن دوره دومم بود عصری همراه با مامان و بابا رفتیم دکتر مامان همینجا تو خونه بهم یه شربت قرمز رنگی داد خوردم نمیدونم چی بود ولی هر چی بود  باعث شد ایندفعه دردم کمتر باشه ... ای مامان شیطون موقعی که دکتر داشت ویزیت ماهیانمو انجام میداد نمیدونید چه دلبری ای ازش کردم انقدر واسش خندیدم که اونم خندش گرفته بود خلاصه بعد از این همه خنده اشکم دراومد ولی فقط واسه یکی دو دقیقه زود آروم شدم تو ماشینم که همش خواب بودم تا برسیم خونه مامانی ... چند روز تعطیلی رو اونجا بودیم . شبش خیلی بهم سخت گذشت تازه دردم شروع شده بود مامانی با کمک مامان نیلو خیلی بهم رسیدن تا حالم خوب خوب شد . مرسی مامانی&nb...
12 خرداد 1390

آغاز چهار ماهگی من

نمیدونین چقدر خواستنی شدم یه کارایی میکنم که خودمم تعجب میکنم هر کسی رو میبینم عکس العمل نشون میدم و لبخند میزنم آخه ما بچه ها نگارنده لبخند خداییم           بخند عزیزم دنیا خنده داره غصه بجز خنده دوا نداره بخند خدا دیدن لبخندشو روی لبای بنده هاش دوس داره                                              گاهی اوقات به فکر فرو میرم به همه چیز خیلی با د...
11 خرداد 1390

تازه سه ماهمه ولی واسه خودم مردی شدم

حوصلم سر رفته نمیدونم چی کار کنم پستونکمم دم دست نیست لااقل سرم گرم بشه مامان نیلووو میای قایم باشک بازی کنیم؟ من چشمامو میبندم تا ١٠ بشمار برام ( من هنوز شمردن بلد نیستم نخند) بیام دنبالت ١٢٣٤٥٦٧٨٩١٠ بیااااااااااااااااااااااااااااااام؟ ااااااااااااا تو که هنوز اینجایی ... ما رو گرفتیا ... ...
11 ارديبهشت 1390

پاهام هنوز کوچولوان تو روروئک به زمین نمیرسن

    میدونم واسم روروئک زوده ولی من برعکس بچه های همسنم خیلی عجله دارم راه برم و سر از همه جا  دربیارم هر کی بغلم میکنه اصلا تو بغلش نمیشینم انقد نق میزنم تا منو رو پاش ایستاده نگه داره اونوقت  واسش قهقهه میزنم واسه همینم بابام منو گذاشت تو روروئک تا امتحان کنه ببینه میتونم راه برم دید هنوز پاهام به زمین نمیرسه ...   ...
10 ارديبهشت 1390