واکسن شش ماهگی
روز سه شنبه همينطوري که نشسته بودم و داشتم با پستونکم ور ميرفتم ديدم مامان نيلو با يه چيز خوردني داره مياد سمتم... منم که شکمووووووووووووو کلي ذوق کردم ديدم يه خوراکيه قرمز رنگي دستشه با خودم گفتم آخ جون حتما به به ميخواد بهم بده منم عاشق به به همينطوري که آب از لب و لوچم داشت راه ميفتاد ديدم اي دل غافل اين همون خوراکي اي هست که مامانم يه بار بهم داد و بعدش دکتر بهم آمپول زد و کلي گريه کردم نه من اين خوراکي رو نميخورمممممممممممممممم ...