تاتی تاتی کن عزیزم
امروز من برای اولین بار بدون دخالت اشیا و میز و مبل و ... حدود چهار پنج قدم
راه رفتم چه لذت بخش بود برای من و چه لذت بخش تر بود برای مامانم که
از شدت ذوق گریش گرفته بود ...
با هر قدمی که برمیداشتم دستامو دراز میکردم به سمت مامان و تاتی
تاتی میکردم و میدویدم تا بغلم کنه تا احساس امنیت کنم و مامانم
با من ذوق کنه ، اولین قدما رو که برداشتم دیگه ترسم ریخت و گامهای بعدی
رو محکمتر و با اطمینان بیشتری برداشتم
به افتخار من نمیخواید دست قشنگه رو بزنید ؟
این بود پروسه راه رفتن من
چطور بود؟
آسمان هم که باشی بغلت خواهم کرد ، فکر گستردگی واژه نباش
همه در گوشه تنهایی من جا دارند ، پر از عاشقانه ای تو دگر از خدا چه خواهم ؟!
قدمات رو ی چشمام نفسم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی