خدایم
مرداب بوسه بر لبهای نیلوفر میزند ، چرا که میداند نیلوفر تنها شریک بی کسی اوست
و با تمام زیباییهایش ، هر لحظه قصه عشق را در گوش مرداب زمزمه میکند ، و مرداب
اگر هنوزم زنده است امیدش به نیلوفر است ، ...
خدایم تو مرداب نیستی ! دریایی ، دنیایی ... و من حتی سزاوار نبودم نیلوفرت باشم
من ماهی کوچکی بودم در اعماق دریا بودنت و دریا کی خبر از دل ماهی کوچکی چون
من دارد ؟...
خداوندا مرا دریاب که دلم بی تو مرداب است ...
*********
از این تکرار ساعتها
از این بیهوده بودنها
از این بیتاب ماندنها
از این تردیدها
نیرنگها
شکها
خیانتها
از این رنگین کمان سرد آدمها
و از این مرگ باورها و رویاها
پریشانم دلم پرواز میخواهد ...
نیلووو نوشت : دلم برای کودکیم تنگ شده ...
برای روزهایی که باور ساده ای داشتم ...
همه آدمها را دوست داشتم ...
تمام حسرتم از دنیا نوشتن با خودکار بود ...
دلم برای خدا تنگ شده ...
خدایی که شبها بوسه بارانش میکردم ...
دلم برای کودکیم تنگ شده ...
شاید یک روز درکوچه بازار فریب دست من ول شد و او رفت ...
خدایا امشب عجیب دلم هوای تو را کرده بغلم کن
*********
یا بزن بره جلو یا خیلی برگردون عقب
اینجای زندگی خیلی دلم گرفته
آن قدر فریادهایم را سکوت کرده ام
که اگر به چشمانم بنگرید کر میشوید
**********
مامان نوشت : سام گلم مامانو ببخش که تو ولاگ خصوصیت از دلتنگیاش نوشت
مامانی نمیدونی چقدر داغونم ... برام دعا کن آرامش بگیرم عزیزم
خدایاااااااااااااااااا برام انرژی بفرست که خیلی محتاجم .
سام من این حرف رو همیشه آویزه گوشت کن عزیزم
دشمنانت را فراموش کن ، تنها کسی که میتواندتو را به خاک سیاه
بنشاند ، یک دوست کاملا قابل اعتماد است ...
امضاء( مامان)