یک فنجان پر از مادرانه
و من برای زندگی تو را بهانه میکنم
بی بهانه سلام"
زندگی گوارای وجود نازنینت، نازنین نیلوفر میدانم قرار نبود بیایی و چه زیبا میشود کسی
وقتی بیاید که قرار نیست.
زیبای من، ای تنها دلیل رد کردن هر دلیل و ای تنها بهانه آوردن هر بهانه، دیوانه برق نخست
نگاه توام با یک جور بی تابی از نوع بی بازگشتش، میدانی که چه میگویم تنها تو میدانی
دیگران اگر هم بخواهند بدانند هم نمیتوانند. فدای انعکاس بی نظیر چشمان سیاه معصومت
من کلبه خوشبختی تو را با گل های شوقم فرش خواهم کرد و برایت سایبانی از جنس پناه
پرودگار خواهم ساخت و قشنگترین لحظاتم را به پای ساده ترین دقایقت خواهم ریخت تا
بدانی مادرت عاشقترین و مجنون ترین دیوانه ات در هر دو دنیاست ...
از همان زمانی که در تالار انتظار سرنوشت شمارش معکوس خود را برای به دنیا آمدن
آغاز کردی حس بودنت را جشن گرفتم ، و اکنون که ماههاست از آغازت میگذرد باز هم
بی بهانه میگویم "
"پسرم لمس بودنت مبارک "
تو شاهکار خالقی تحقیر را باور مکن
بر روی بوم زندگی هر چیز میخواهی بکش زیبا و زشتش پای توست تقدیر را باور مکن
تصویر اگر زیبا نبود نقاش خوبی نیستی از نو دوباره رسم کن، تصویر را باور مکن
خالق تو را شاد آفرید آزاد آزاد آفرید پرواز کن تا آرزو، زنجیر را باور مکن